اشعار روز یازدهم محرم
اي آيه هاي فجرِ من از آسمان بگو
از زخمِ بي شماره ات اي بي نشان بگو
معراجِ ارجعي تو در خون چه سان گذشت
در ازدحامِ آن همه تيغ و سنان بگو
من شرح مي دهم غمِ تاراجِ خيمه را
از خنجرِ شقاوت و اين ساربان بگو
سرداده اند قهقه وقتي كه خواندمت
از حنجرِ شكسته ات اين بار جان بگو
دارند مي برند در اين عصرِ بدرقه
پشتِ سرِ مسافرِ كوفه اذان بگو
اوّل زنِ اسيرِ بني هاشمي شدم
تا انتهاي رفتنِ در ريسمان بگو
عباسِ غيرتي من از نيزه پاسخي
بر طعنه هاي حرمله ي بد دهان بگو
قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان
در كوچه هاي زجر هوادارِ من بمان
اشكِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
خنجر كشيده غم جگرم را گرفته است
از تو بگو چگونه خداحافظي كنم؟
بُغضي گلويِ نوحه گرم را گرفته است
ترسم كه پاي دختر تو لِه شود در اين
زنجيرها كه پاي حرم را گرفته است
از خيمه هاي سوخته هر قدر مانده است
چادر كه رفته روي سرم را گرفته است
تا چشمِ پاسبانِ وِقارم ز حدقه ريخت
هر چشمِ هَرزه دوو و برم را گرفته است
نيزه ز نبشِ قبرِ كسي حرف مي زند
ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است
هفده سرِ به نيزه مرا اوج مي دهد
حالا كه كعبِ نيزه پَرم را گرفته است
اينان كه دورِ آينه ديوار مي كِشند
از تازيانه ها چقدر كار مي كِشند
عليرضا شريف
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: روز یازدهم محرم
برچسبها: اشعار روز یازدهم محرم مهدی وحیدی